Saturday, February 23, 2008

نابرده رنج گنج ميسر نمي‌شود، نابرده ريسك زندگي ميسر نمي‌شود


يلداجوني يه كتابي داره به نام جزيره هزارداستان. ايده‌ي كلي كتاب خيلي جالبه. اين كتاب رو مي‌توني بارها و بارها بخوني و نتيجه‌هاي مختلفي بگيري. كتاب اين طور شروع مي‌شه كه يه دختر با عموش در حال مسافرت با يه كشتي‌ان تا در مورد يه چيزي تحقيق كنن (اون چيز تو كتاب، واضح نام برده شده) كه گرفتار طوفان دريايي مي‌شن و كشتي‌شون غرق مي‌شه. بعد از مدتي تو (كه همون دختره هستي) تو ساحل يه جزيره ناشناخته به هوش مي‌آي و داستان از اينجا واقعاً آغاز مي‌شه.
تو كتاب نوشته (با همين مضمون): تو در ساحل يه جزيره ناشناخته به هوش مي‌آي. يه طرف جنگل رو مي‌بيني و طرف ديگه‌ات ساحله كه تا دوردست امتداد داره حالا اگه بلند مي‌شي و به سمت جنگل پيش مي‌ري، به صفحه 13 برو، اگه امتداد ساحل رو دنبال مي‌كني صفحه 14 رو بخون.
خلاصه اينكه من خوندن كتاب رو شروع كردم. خيلي هيجان‌انگيز بود. دفعه اولي كه كتاب رو خوندم هيچ ريسكي نكردم، سراغ هيچ غاري نرفتم و به هيچ فردي تو جزيره نزديك نشدم، استدلالم اين بود كه چون اين كتاب مال بچه‌هاي هم سن و سال يلدا (10-11 ساله) ست، تهش حتماً خوب تموم مي‌شه. من هيچ ريسكي نكردم و تو 5 يا 6 صفحه، سفرم تموم شد. به اين صورت كه 100 سال بعد يه سري آدم، استخواي منو تو اين جزيره پيدا كردن. برام خيلي جالب بود.

به اين نتيجه رسيدم كه علاوه بر اينكه نابرده رنج، گنج ميسر نمي‌شود؛ بي مخاطره هم زندگي ادامه پيدا نمي‌كنه. نكته جالب اينكه، تو دفعاتي كه يلدا اين كتاب رو خوند، همش با خوشحالي و موفقيت از جزيره نجات پيدا كرد.

Monday, February 18, 2008

انتخاب

آدما تو زندگي هميشه در حال انتخاب‌اند. انتخاب بين انواع، انتخاب بين رنگ‌ها، انتخاب بين شكل‌ها، بين راه‌ها و خلاصه بين هر چي كه بشه فكرشو كرد. حتي اينكه زنده‌گي بكني يا نه نفس بكشي يا نه. خيلي وقتا هست كه بين خوب و بد و آگاهانه دست به انتخاب مي‌زني. بعضي وقتا هم يك كم انتخابات ناخودآگاهه. يه چيزاي ظريفي هست تو زنده‌گي كه تصميم‌گيري راجع به اون حساس و يه جورايي شكننده است. انتخاب بين اينكه (در مقابل خطاهاي همراهت يه كمي انعطاف به خرج بدي و با هم به اين نتيجه برسين كه صداقت بهترين چيزه)‌ يا اينكه (يه عكس‌العمل شديد نشون بدي و ريشه‌ي رفتار صادقانه رو بخشكوني). يه چيزاي با مزه‌اي هم تو اين روابط وجود داره. تو بايد ترجيحاتت رو بشناسي.
الف) ترجيح مي‌دي طرفت بياد خطاهاش رو بهت بگه يا ازت مخفي كنه؟
ب) ترجيح مي‌دي با هم تو خونه كار كنين يا خيلي برات مهمه كه ظرفا بدون لكه شسته شده باشند؟
ج) اينكه همراهت نظراي خودشو داشته باشه برات مهمه يا اينكه هميشه با تو موافق باشه؟ (در دراز مدت يه وقتايي پيش مياد كه كسي مي‌خواي كه سفت و محكم كنارت باشه نه اينكه بازپخش حرفاي تو باشه). تصميم‌هاي زندگي خيلي ظريف‌اند. نگي نگفتي‌ها. ت

اندر روش‌هاي موسيقي نيوشيدن


به تعداد آدم‌هاي روي زمين راه هست براي نيوشيدن موسيقي. من هم براي خودم راهي دارم . اول آهنگ رو تو ذهنت به لايه‌هاي مختلف تقسيم مي‌كني، مي‌توني سازها رو از هم تفكيك كني و جداگونه بهشون گوش كني. يعني سعي كني جداگونه بهشون گوش كني. از صداهاي واضح‌تر شروع مي‌كني تا كم كمك بقيه هم تو مغزت تفكيك بشن. حتي مي‌توني چند تا صدا رو با هم انتخاب كني و فقط به اونا گوش بدي. به ترتيب مي‌آي تا ديگه صدايي نمونه كه تنها نشنيده باشيش. حالا به سكوت بين صداها گوش مي‌دي. اين قسمت از بهترين قسمت‌هاي موسيقيه!!! نگفتم به تعداد آدماي روي زمين راه هست براي نيوشيدن موسيقي؟

Sunday, February 03, 2008

به به چه برفي نيشس رو زمين


به به، چه برفي، نيشس رو زمين
هنوزم مي‌باره، بچه‌ها پاشين
خونه، خيابون، مونده زير برف
روز برف‌بازيه بچه پاشين

به به، چه برفي، دونه به دونه
چه سفيد، چه خوشگل، چه مهربونه
چشمه، چشمه‌سار، مونده زير برف
روز برف‌بازيه بچه‌ها پاشين

به به، چه برفي، داره مي‌باره
رو زمين، برامون پنبه مي‌كاره
كوچه، پشت‌بوم، مونده زير برف
روز برف‌بازيه بچه‌ها پاشين

به به، چه برفي، نقش زمينه
پولك و مرواري فرش زمينه
بيشه، بيشه‌زار، مونده زير برف
روز برف‌بازيه بچه‌ها پاشين.

به به، چه برفي، شكوفه‌بارون
شكوفه مي‌شينه رو طاق ايوون
صحرا، بيابون
مونده زير برفروز برف‌بازيه بچه‌ها پاشين



ثمين باغچه‌بان