Monday, November 23, 2009
Wednesday, November 18, 2009
Tuesday, November 17, 2009
Monday, November 16, 2009
Hijack Theory
چراغ ها خاموش بود تقریباً خاموش. چون آدما تو تاریکی چشمشون نمی دید. من به عادت همیشه که صبر ندارم، خودم تا آخر رفتم ولی داشتم به صدای دعا که از اتاق می اومد گوش می دادم. سر یارب یارب بود که چراغها کاملاً روشن شد و یه سری آقا و خانوم ریختند داخل و شروع کردن به رییس آفتابه بازی درآوردن. یکی که رییسشون بود هی می گفت موبایلاتئن رو بدید که اگه ازتون بگیریم بد می بینید. یهو یه موبایل شروع کرد به زنگ زدن. همه هاج و واج نگاه می کردند و رییس آفتابه ها هی می گفت موبایل کیه؟ خداوندگارا باور نمی کنید اگه بگم مال خودش بود. مرده بودیم از خنده.
خلاصه این باعث شد که من تئوری های جک رو ارائه بدم. آخه قبل از اون به تئوری اتو پایلوت معتقد بودم. اینکه کلاً اوس کریم زده رو اتو پایلوت و با ر و بکس رفته به گردش. اون شب دوزاریم افتاد که مه اینجوریا هم نیست. هواپیماربایی شده چون ما صدا زدیم یارب ولی یه سری آقای ریشو اومدند تو.
Subscribe to:
Posts (Atom)