اين روزها چند تا سؤال، ذهنم رو به خودش مشغول كرده. «آيا انسانها لياقتشون به اندازة همون حكومتهايي است كه بر اونها حكمراني ميكند؟» به بيان ديگه آيا خلايق هر چه لايق؟ و دومي اينكه آيا آدما كم كم مثل حاكمانشون ميشن؟. نميدونم اين نظريه وجود داره يا ثابت شده يا هر چيز ديگهاي. ولي من اون رو در محيط جامعه حس ميكنم و ميبينم.
اينجا يه سؤال پيش ميآد كه
وظيفة من اين وسط چيه؟
فكر ميكنم جواب هر دو سؤال بالا (راجع به لياقت مردم و تأثيرپذيري و تأثيرگذاري حكومتها و مردم) مثبت باشه. زيردستان از بالادستان تأثير ميپذيرند و بر اونها تأثير مي گذارند. حتي با خلايق هر چه لايق هم موافقم.
اينجا يه سؤال پيش ميآد كه
وظيفة من اين وسط چيه؟
فكر ميكنم جواب هر دو سؤال بالا (راجع به لياقت مردم و تأثيرپذيري و تأثيرگذاري حكومتها و مردم) مثبت باشه. زيردستان از بالادستان تأثير ميپذيرند و بر اونها تأثير مي گذارند. حتي با خلايق هر چه لايق هم موافقم.
چند روز پيش رفته بودم كتابخونة ملي براي درخواست عضويت. دم در ورودي بايد از يك اتاقي رد ميشدي و كيفت رو از زير دستگاه رد ميكردي كه چيز ممنوعي توش نباشه چون حق نداري كتابي كه به كتابخونه تعلق نداره رو ببري داخل. دستگاه خراب بود و آقايي فقط بررسي ميكرد كه آيا كارت عضويت داري يا نه و كسايي هم كه ميخواستن عضو بشن رو راهنمايي ميكرد. دختري اونجا بود كه ميخواست داخل بشه. تيپش معمولي بود. حدود 21 ساله. كارتش يه مشكلي داشت گويا. خلاصه آقاي نگهبان با داخل كتابخونه تماس گرفت براي كسب اجازة ورود دختر. اون آقا ميگفت:.
خانم فلاني (اسم طرف)، فلان كار (كارش) داره ميخواد بياد تو. اجازه هست؟ (با همين مضمون)ا-
(حجابش بد نيست. فقط مانتوش كوتاهه (در حالي كه دختر را با خوشحالي ورانداز ميكنه. نيشش تا بناگوش باز بود-
(نه آرايش چنداني نداره (ورانداز دوباره-
خانم فلاني (اسم طرف)، فلان كار (كارش) داره ميخواد بياد تو. اجازه هست؟ (با همين مضمون)ا-
(حجابش بد نيست. فقط مانتوش كوتاهه (در حالي كه دختر را با خوشحالي ورانداز ميكنه. نيشش تا بناگوش باز بود-
(نه آرايش چنداني نداره (ورانداز دوباره-
گفتم خجالت نميكشي؟ سر و وضع مردم به تو چه ربطي داره و كلي بحث. به دختري كه منتظر بود بره داخل گفتم تو چرا اعتراض نميكني؟
نكتة جالب اينكه همة مراجعان بيتفاوت ايستاده بودند و منتظر بودند كارشون راه بيفته. فكر ميكنم كه نسل جديد اين كشور كه من هم جزئي از اون هستم مثل قورباغههايي شديم كه تو ديگ آب در حال جوش اومدنيم. زماني ميرسه كه پخته شديم و هيچ كاري هم براي نجاتمون انجام نداديم. دارم به اين فكر ميكنم كه گيرم گذاشتي رفتي با كلي فكر كه آيا اين راهشه يا نه. چه بلايي سر اين مملكت مياد. تصور كن كه چند سال ديگه وضعيت فرهنگي اين مملكت چطوريه و آيا تو هنوز ميخواي كه اين مملكتي باشه كه توش به دنيا اومدي و بزرگ شدي و بهش احساس تعلق ميكني؟
نكتة جالب اينكه همة مراجعان بيتفاوت ايستاده بودند و منتظر بودند كارشون راه بيفته. فكر ميكنم كه نسل جديد اين كشور كه من هم جزئي از اون هستم مثل قورباغههايي شديم كه تو ديگ آب در حال جوش اومدنيم. زماني ميرسه كه پخته شديم و هيچ كاري هم براي نجاتمون انجام نداديم. دارم به اين فكر ميكنم كه گيرم گذاشتي رفتي با كلي فكر كه آيا اين راهشه يا نه. چه بلايي سر اين مملكت مياد. تصور كن كه چند سال ديگه وضعيت فرهنگي اين مملكت چطوريه و آيا تو هنوز ميخواي كه اين مملكتي باشه كه توش به دنيا اومدي و بزرگ شدي و بهش احساس تعلق ميكني؟
اينجا است كه اين سؤال كه وظيفة تو اين وسط چيه؟ هي تو سرت زنگ ميزنه..
1 comment:
آسی راست می گی تنها چیزی که تو ایران مهم نیست شخصیت آدماست، کاملاً احساستو درک کی کنم. اینجا یکی از چیزایی که به آدم آرامش می ده احترامی که به تو می زارن فرقی نمی کنه سیاه باشی یا سفید. ولی حیف که اسمش ایران نیست
Post a Comment