موضوع این پست غیر قابل نوشتنه. امروز با دوستای خیلی خیلی عزیزی (یه زن و شوهر و یک نوجوان خیلی دوست داشتنی) رفته بودم کوه. مهربان همسر باید این پنج شنبه بر خلاف بقیه پنج شنبه ها و شش شنبه های این سال ها می رفت مکتب.
این زیر نویس هم داشته باشید که کلاً من وقتی با عزیزایی که ذکرشون تو دو خط بالا رفت معاشرت می کنم به قول سحر زبونم رو
این زیر نویس هم داشته باشید که کلاً من وقتی با عزیزایی که ذکرشون تو دو خط بالا رفت معاشرت می کنم به قول سحر زبونم رو
zip it, lock it and put in the packet
می کنم. به خاطر اینکه خیلی اوقات این عزیزا یا در حال قضاوت کردن و حکم دادن اند یا در حال ایده دادن در مورد چیزی که راجع بهش ازشون نظری خواسته نشده.
یه جایی ایستادیم برای صرف صبحانه که خیلی با حال بود. باید از یه مسیر کوتاهی که سنگ های ریزی داشت و شیبش هم یه کمی تند بود رد می شدی و از یه جایی می رفتی بالا. من هم پامو کرده بودم توی یه کفش که من نمی یام چون می ترسم سر بخورم.
این نکته ها هم گوشه ذهنتون باشه
الف) چون کف کفش خودم صاف شده بود و نتونستم دیروزش کفش بخرم (برنامه رفتن پریشب ریخته شده بود)، کفش همون دوستم رو گرفته بودم که تهش عاج چندانی نداشت بنابراین
الف- الف) اصطکاک کمی با زمین داشت.
الف- ب) دو شماره از شماره کفش خودم بزرگ تر بود و با وجود کفی هم مناسب پام نبود.
ب) کلاً وقتی این زوج مهربون بخوان یه کاری بکنن، احتمالش خیلی کمه که حداقل من بتونم در مقابلشون مقاومت کنم چون
ب- الف) مرغ یه پا داره.
ب- ب) واقعاً حوصله بحث باهاشون رو ندارم. چون بحث باهاشون اکثر اوقات از موضع من عقل کلم، هویج جان برو کناره.
خلاصه از من انکار و از اونا اصرار.
دوستم، زن خانواده: تو چطوری می خوای با مشکلات زندگی رو برو بشی؟
من: همه آدمای موفق آیا کوهنوردای خوبی بودن؟ من م ی ت ر س م ب ی ف ت م ت و ی ا و ن ر و د خ و ن ه.
دوستم، شوهر خانواده: بیا، راهی نیست. چیزی نیست.
دوستم، زن خانواده؛ صحبت کوتاه مجدد در مورد مشکلات زندگی و نحوه روبرو شدن با اونها.
بعد از چند دقیقه بحث
من با عصبانیت: 9 ماه پیش، پسر عمه ام (یکی از عزیز ترین آدمای زندگیم) از کوه پرت شد و مرد. م ی ت ر س م. لطفاً از تحلیل روانشناسی من دست بردارید.
دوستم، شوهر خانواده: ما تحلیل روانشناسی نمی کنیم تو رو. من مجبورت می کنم که بیای.
من توی ذهنم: [........] و رفتم چون حوصله زن خانواده با صدای زیر و تکرار کننده در مورد مشکلات زندگی و مرد خانواده، تکرار کننده و دستوری رو نداشتم.
رفتم و بی صدا اشک ریختم به یاد محسن.
شما اگه با کسی دوست شدین لطفاً
الف) تا در مورد چیزی از شما نظری خواسته نشده، نظرتون رو برای خودتون نگه دارید.
ب) گیر ندید.
پ) چون توی شریف یا دانشگاه خوب دیگه ای درس خوندید، دلیل نمی شه فکر کنید عقل کل هستید.
ت) شما دو گوش و یک دهن دارید پس بششششششششششششششششششششششششنوید. اگه کسی نظر شما رو بخواد، حتماً بهتون می گه.
یه جایی ایستادیم برای صرف صبحانه که خیلی با حال بود. باید از یه مسیر کوتاهی که سنگ های ریزی داشت و شیبش هم یه کمی تند بود رد می شدی و از یه جایی می رفتی بالا. من هم پامو کرده بودم توی یه کفش که من نمی یام چون می ترسم سر بخورم.
این نکته ها هم گوشه ذهنتون باشه
الف) چون کف کفش خودم صاف شده بود و نتونستم دیروزش کفش بخرم (برنامه رفتن پریشب ریخته شده بود)، کفش همون دوستم رو گرفته بودم که تهش عاج چندانی نداشت بنابراین
الف- الف) اصطکاک کمی با زمین داشت.
الف- ب) دو شماره از شماره کفش خودم بزرگ تر بود و با وجود کفی هم مناسب پام نبود.
ب) کلاً وقتی این زوج مهربون بخوان یه کاری بکنن، احتمالش خیلی کمه که حداقل من بتونم در مقابلشون مقاومت کنم چون
ب- الف) مرغ یه پا داره.
ب- ب) واقعاً حوصله بحث باهاشون رو ندارم. چون بحث باهاشون اکثر اوقات از موضع من عقل کلم، هویج جان برو کناره.
خلاصه از من انکار و از اونا اصرار.
دوستم، زن خانواده: تو چطوری می خوای با مشکلات زندگی رو برو بشی؟
من: همه آدمای موفق آیا کوهنوردای خوبی بودن؟ من م ی ت ر س م ب ی ف ت م ت و ی ا و ن ر و د خ و ن ه.
دوستم، شوهر خانواده: بیا، راهی نیست. چیزی نیست.
دوستم، زن خانواده؛ صحبت کوتاه مجدد در مورد مشکلات زندگی و نحوه روبرو شدن با اونها.
بعد از چند دقیقه بحث
من با عصبانیت: 9 ماه پیش، پسر عمه ام (یکی از عزیز ترین آدمای زندگیم) از کوه پرت شد و مرد. م ی ت ر س م. لطفاً از تحلیل روانشناسی من دست بردارید.
دوستم، شوهر خانواده: ما تحلیل روانشناسی نمی کنیم تو رو. من مجبورت می کنم که بیای.
من توی ذهنم: [........] و رفتم چون حوصله زن خانواده با صدای زیر و تکرار کننده در مورد مشکلات زندگی و مرد خانواده، تکرار کننده و دستوری رو نداشتم.
رفتم و بی صدا اشک ریختم به یاد محسن.
شما اگه با کسی دوست شدین لطفاً
الف) تا در مورد چیزی از شما نظری خواسته نشده، نظرتون رو برای خودتون نگه دارید.
ب) گیر ندید.
پ) چون توی شریف یا دانشگاه خوب دیگه ای درس خوندید، دلیل نمی شه فکر کنید عقل کل هستید.
ت) شما دو گوش و یک دهن دارید پس بششششششششششششششششششششششششنوید. اگه کسی نظر شما رو بخواد، حتماً بهتون می گه.
اگه روزی من اینجوری بودم با شماها، معذرررررررررررررررررررت می خوام. تمام