آرش کمان گير 4
كدامين نغمه مي ريزد
كدام آهنگ آيا مي تواند ساخت
طنين گام هاي استواري را كه سوي نيستي مردانه مي رفتند ؟
طنين گامهايي را كه آگاهانه مي رفتند ؟
دشمنانش
در سكوتي ريشخند آميز
راه وا كردند
كودكان از بامها او را صدا كردند
مادران او را دعا كردند
پير مردان چشم گرداندند
دختران بفشرده گردن بندها در مشت
همره او قدرت عشق و وفا كردند
آرش اما همچنان خاموش
از شكاف دامن البرز بالا رفت
وز پي او پرده هاي اشك پي در پي فرود آمد
بست يك دم چشم هايش را عمو نوروز
خنده بر لب
غرقه در رويا
كودكان با ديدگان خسته وپي جو
در شگفت از پهلواني ها
شعله هاي كوره در پرواز
باد در غوغا
شامگاهان
راه جوياني كه مي جستند آرش را به روي قله ها پي گير
باز گرديدند بي نشان از پيكر آرش
با كمان و تركشي بي تير
آري آري
جان خود در تير كرد آرش
كار صد ها صد هزاران تيغه شمشير كرد آرش
تير آرش را سواراني كه مي راندند بر جيحون
به ديگر نيمروزي از پي آن روز
نشسته بر تناور ساق گردويي فرو ديدند
و آنجا را از آن پس مرز ايرانشهر و توران بازناميدند
آفتاب درگريز بي شتاب خويش
سالها بر بام دنيا پاكشان سر زد
ماهتاب بي نصيب از شبروي هايش همه خاموش
در دل هر كوي و هر برزن سر به هر ايوان و هر در زد
آفتاب و ماه را در گشت
سالها بگذشت
سالها و باز در تمام پهنه البرز
وين سراسر قله مغموم و خاموشي كه مي بينيد
وندرون دره هاي برف آلودي كه مي دانيد
رهگذرهايي كه شب در راه مي مانند
نام آرش را پياپي در دل كهسار مي خوانند
و نياز خويش مي خواهند
با دهان سنگهاي كوه آرش مي دهد پاسخ
مي كندشان از فراز و از نشيب جاده ها آگاه
مي دهد اميد
مي نمايد راه
در برون كلبه مي بار
د برف مي بارد به روي خار و خارا سنگ
كوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ
كودكان ديري است در خوابند
در خوابست عمو نوروز
مي گذارم كنده اي هيزم در آتشدان
شعله بالا مي رود پر سوز
شنبه 23 اسفند 1337
No comments:
Post a Comment