همه چيز واضحه. آب رو تنظيم ميكنم. خوشبختانه شير اهرميه و نيازي به تنظيم دوباره و دوباره و دوباره نيست. قطرات آب ميريزند پايين. راستي چرا من دارم قطرات آب جلوي چشمم رو ميبينم. خيلي ساده است. طبق معمول عينكم رو يادم رفته بردارم.
پردة دوم:
بعد از كلي جستوجو، اين ور و اون ور و بالا و پايين، (آخه داراييهاي منقول من كه اندازهشون از حد معيني بزرگتر نيست به راحتي ممكنه هر جايي باشه.) كلافهام. پيداش نميكنم. دستم رو ميارم طرف صورتم كه چشامو بمالم. (حالتي كه بهم كمك ميكنم بهتر تمركز كنم). سوژه سر جاش روي بيني و دو تا گوشام نشسته.
عينكم سالهاست عضوي از بدن من شده.