
اپيزود اول:
دوريس لسينگ در سخنراني دريافت جايزة نوبلش با عنوان «در نبردن جايزة نوبل» بعد از شرح مفصلي دربارة ادبار و فقر آفريقا و عطش مردمانش براي خوندن و ياد گرفتن و خروج از فقر و گرسنگي و عقبموندگي ميگه: «نويسندگي و نويسندهگان از خانههاي خالي از كتاب نميآيند.» آخه لسينگ، كودكي و جوانيش رو در آفريقا گذرونده و به اين قاره خيلي علاقه منده. او اين حرف رو در پاسخ نامهاي ميده كه ميگه: من تو آفريقا زندگي ميكنم و وضعيت زندگي من مثل كودكيهاي توست. آيا من هم ميتونم نوبل ببرم؟
اپيزود دوم:
هر چيز كه زير آفتاب امده است
با حكمتي از روي حساب آمده است
خواهي كه درآوري سر از كار جهان
بگشاي و بخوان كه در كتاب آمده است.
پانوشت 1: اين شعر پشت يكي از چوقالفهايي (نشون لاي كتاب) بود كه اميد خريده بود. اميد در خريدن چوقالفهاي زيبا تبحر خاصي داشت. فكر ميكنم هنوز هم اين تبحر رو داره.
پانوشت 2: تو نوشتن كلمههايي مثل خاص و خانواده خيلي مردد عمل ميكنم. هميشه كوچيكتر كه بودم خانواده رو خوانواده مينوشتم؛ مثل خواهر. ولي بعدش درستش ميكردم. خاص هم مثل خانواده است برام. اگه از من «خاصي» ديديد كه «خواص» نوشته شده بود، تعجب نكنيد.
No comments:
Post a Comment