:ملاصدرا ميگويد
خداوند بينهايت است و لامکان و بيزمان
اما به قدر فهم تو کوچک ميشود
و به قدر نياز تو فرود ميآيد
و به قدر آرزوي تو گسترده ميشود
و به قدر ايمان تو کارگشا ميشود
يتيمان را پدر ميشود و مادر
محتاجان برادري را برادر ميشود
عقيمان را طفل ميشود
نااميدان را اميد ميشود
گمگشتگان را راه ميشود
در تاريکي ماندگان را نور ميشود
رزمندگان را شمشير ميشود
پيران را عصا ميشود
محتاجان به عشق را عشق ميشود
....خداوند همه چيز ميشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکي دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهيز از معامله با ابليس
بشوييد قلبهايتان را از هر احساس ناروا
و مغزهايتان را از هر انديشة خلاف
و زبانهايتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهايتان را از هر آلودگي در بازار
....و بپرهيزيد از ناجوانمرديها، ناراستيها، نامردميها
خداوند بينهايت است و لامکان و بيزمان
اما به قدر فهم تو کوچک ميشود
و به قدر نياز تو فرود ميآيد
و به قدر آرزوي تو گسترده ميشود
و به قدر ايمان تو کارگشا ميشود
يتيمان را پدر ميشود و مادر
محتاجان برادري را برادر ميشود
عقيمان را طفل ميشود
نااميدان را اميد ميشود
گمگشتگان را راه ميشود
در تاريکي ماندگان را نور ميشود
رزمندگان را شمشير ميشود
پيران را عصا ميشود
محتاجان به عشق را عشق ميشود
....خداوند همه چيز ميشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکي دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهيز از معامله با ابليس
بشوييد قلبهايتان را از هر احساس ناروا
و مغزهايتان را از هر انديشة خلاف
و زبانهايتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهايتان را از هر آلودگي در بازار
....و بپرهيزيد از ناجوانمرديها، ناراستيها، نامردميها
چنين کنيد تا ببينيد چگونه
بر سفرة شما با کاسهاي خوراک و تکهاي نان مينشيند
در دکان شما کفههاي ترازويتان را ميزان ميکند
و در کوچههاي خلوت شب با شما آواز ميخواند
مگر از زندگي چه ميخواهيد که در خدايي خدا يافت نميشود؟؟؟
بر سفرة شما با کاسهاي خوراک و تکهاي نان مينشيند
در دکان شما کفههاي ترازويتان را ميزان ميکند
و در کوچههاي خلوت شب با شما آواز ميخواند
مگر از زندگي چه ميخواهيد که در خدايي خدا يافت نميشود؟؟؟
اين طوريه كه خدا از اون بالا مي آد پايين. گاهي اوقات فكر ميكنم خوب من خداي بداخلاقي كه چوب تو حلق آدم ميكنه رو دوست ندارم. ياد يلدا ميافتم كه مامانش ميگفت «للي مامان مگه نميخواي مثل كتي باشي» (كتي يه موجودي بود تو كتاباي يلدا كه خيلي خوب بود. هميشه مسواك ميزد، هميشه لباساش تميز بود. خلاصه بچة مزخرفي بود به نظر من) و يلدا هم با آرامش گفت «نه نميخوام». من هم اكيداً نميخوام يه خداي وحشتناك داشته باشم. در مواجهه با چنين موجودي ترجيح ميدم سوت بزنم تا عبادت كنم.
اين خدايي كه ملاصدرا راجع بهش حرف زده، جون ميده براي پرستيدن.
No comments:
Post a Comment