Saturday, April 05, 2008

there was no one left to speak out

پردة اول
وقتي نازي‌ها اومده بودند براي دستگيري كمونيست‌ها
من ساكت موندم
چون كمونيست نبودم

وقتي سوسيال دموكرات‌ها را زنداني كردند
من ساكت موندم
چون سوسيال دموكرات نبودم

وقتي اومدند دنبال رؤساي اتحاديه‌هاي كارگري
من ساكت موندم
چون من از اون‌ها نبودم

وقتي دنبال يهودي‌ها اومدند
من ساكت موندم
چون يهودي نبودم

وقتي به دنبال من اومدند
ديگه كسي نمونده بود كه حرفي بزنه
مارتين نيولر

پردة دوم
توي عيد داشتم با عزيزي حرف مي‌زدم بحثمون كشيد به زوجي كه پارسال ديده بوديم. عزيز گفت كه از هم جدا شدند و داستانش رو برام تعريف كرد. ماجرا خيانت مرد بود به همسرش و اينكه زن بعد از كلي دوندگي ثابت كرده بود كه شوهرش با زن ديگه‌اي رابطه داره. نكتة جالب اين وسط اين بود كه در قوانين موجود، دو زنه بودن يا رابطه داشتن مرد با زني غير از همسر خودش نمي‌تونه دليلي براي طلاق باشه. گذشت.
در جريان جمع‌آوري امضا براي برابري انسان‌ها صرف نظر از جنسيتشون در برخورداري از حقوق اجتماعي، توي دفترچه‌اي كه به پيوست اي ميل بود اين مطلب هم نوشته شده بود. اون زمان گفتم مگه ميشه يه آدمي (زن يا مرد) نتونه طلاق بگيره به اين خاطر يا هر دليل ديگه‌اي. الان فهميدم كه مي‌تونه. مسأله اينه كه آدم اگه در بعضي موارد آروم بمونه چون موضوع به خودش ربط خاصي نداره، ممكنه وقتي كه موضوع سر هستي، هويت يا عزتش بود، ديگه كسي نمونده باشه كه براي او حرفي بزنه.

No comments: