Tuesday, July 08, 2008

به كجا مي‌رويم؟

مدتي هست كه با اندك حركتي، نفسم به شماره مي‌افته. بعد از مشورت با دكتراي مختلف به اين نتيجه رسيدم كه علاوه بر متخصص ريه، به متخصص قلب هم سري بزنم. خلاصه اينكه به لطف يكي از دوستان به يك كمك جراح قلب توي يكي از بيمارستان‌هاي سپاه معرفي شدم. ديروز رفتم براي معاينه. مانتو، مقنعه و شلوارم سياه بود. جوراب نداشتم. داشتم داخل بيمارستان مي‌شدم كه:
خانوم چادري 1: ببخشيد عزيزم كجا تشريف مي‌بريد؟
من (توي دلم): مگه آدما معمولاً‌ براي چه كارايي ميان بيمارستان؟
من (خارج از دلم): دارم ميرم دكتر
خانوم چادري 1: عزيزم بايد چادر داشته باشي؟ اين قانون اينجاست
من (توي دلم و خارج از دلم): خانوم من كه امام‌زاده نيومدم. دارم ميرم دكتر. تازه چادر هم ن. د. ا. رم و اين قانون هم خيلي مزخرفه.
يه چادر مشكي از توي سبد كنار دستش در آورد و داد سرم كنم.
خانوم چادري 1: عزيزم چاره‌اي نيست اگه مي‌خواي بري تو بايد چادر سرت كني .
من (خارج از دلم): به درك لطفاً‌ بديد او چادرو.
من (توي دلم): من عزيز تو نيستم.
داخل بيمارستان
خانوم چادري 2: ببخشيد خانوم كجا مي‌ري؟
من (خارج از دلم): دكتر
خانوم چادري 2: مشكلت چيه؟
من (خارج از دلم): قرار نيست براي شما توضيح بدم.
خانوم چادري 2: جوراب هم كه پات نيست. برو جوراب بپوش
من (خارج از دلم) در حالي كه داشتم مي‌رفتم: من كار دارم. قرار هم نيست برم جوراب بخرم و بپوشم.
كارم رو انجام دادم. نفس‌نفس‌زنان و با ناراحتي از اون ديونه‌خونه اومدم بيرون.
-----------------------------------------------------------------------
پانوشت: مهربان، قلبم طوريش نيست، خيالت راحت باشه.

No comments: