
ای خدای ما که در آسمان هایی
همومنی که نویسنده و خالق زبردستی هستی که داستان این دنیا رو نوشتی! حالا اگه یکی پیدا بشه که خیلی سردرگمه و خیلی به تو احتیاج داره، بازم با نخ های عروسک خیمه شب بازی هدایتش می کنی یا یه جوری راهو بهش نشون میدی. وقتی از غزال که تازه مسلمون شده بود راجع به عدالت پرسیدم گفت که عدالت اون نیست که تو هیچ بچه ای نبینی که سر 4 راه ل بفروشه. عدالت اونه که اگه تو چنین بچه ای رو دیدی و دلت به درد اومد، در راستای کمک به اون بچه یا پرکردن اون خلاء درونیت که باعث شده دلت به درد بیاد چه کردی؟ و اینکه آدما در مراحل مختلف زندگیشون و با توجه به داشته هاشون چطوری عکس العمل نشون می دن؛ پایه عدل الهیه و اون جوری در موردشون قضاوت می شه. ولی درحال حاضر من در حال انفجارم. نمی دونم از دست خودم چیکارکنم. دلم می خواد مثل اون دو تا دست اول نوکیا یکی بیاد و دستمو بگیره. از حرف غزل خیلی خوشم اومد و شدیدا می خوام به خودم کمک کنم. نمی خوام نقش قربانی ها رو بازی کنم. من می خوام، پس می تونم..
No comments:
Post a Comment